عاشقانه مامان و باباعاشقانه مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
بابای دوقلوهابابای دوقلوها، تا این لحظه: 38 سال و 4 روز سن داره
مامان دوقلوهامامان دوقلوها، تا این لحظه: 33 سال و 5 روز سن داره

مامان و بابای دوقلوها

قدم به سوی نجف و کربلا و کاظمین

دستم به نوشتن نمی رود چه بنویسم از لطف و محبت بی کرانشان سال ها لحظه شماری کردم و هر محرم نشستم به روضه خوانی با دل و حالا که وقتش رسیده و دعوت نامه به دستمان رسید بــــاورش چه سخت است احساس غریبی و اشک تمام دلم را پر کرده آخر امسال ازشان خواستم... التماسشان کردم ... کاسه گدایی را به سمتشان گرفتم و به شش ماهه اش قسم دادم دو حاجت ..... کربلا  و  فرزندی از اخلاق حسینی ... حالا عازمم آن هم چه وقت روز میلاد آقا امیرالمومنین (ع) گوشه ایوان طلایش نمی دانم اشک مهلت شادباش می دهد به آقا نمی دانم... خدایا شکرت.... هزار بار شکر.... میلیون ها بار شکر ... اصلا نمی دانم به چه اندازه شاکرت باشم آرزویی که...
21 ارديبهشت 1393

الان که دارم می نویسم...

سلام عزیز دلم الان که دارم برات می نویسم پر از دردم معده ام به شدت درد میکنه و یکمم که عصبی میشه بدترم می کنه بابایی هم سرکاره ... او هم احوال خوشی نداره عزیزکم هر وقت خواستی بیای خودتو برای یک دنیای پر از امتحان و آزمایش آماده کن دنیای راحتی همان وقت بعد از قیامت است به شرطی که امتحانات دنیا رو پاس شده باشی خوشگلم به خدا بگو مامانم پای نیتش بود و هست هر چی خودت دوست داری براشون رقم بزن به خدا آزمایش سختی داره ازمون میگیره و دستمون هم خالیــــــــــــــه دوست داریم که آدمای خوبی باشیـــــــــم ولی انگــــــــــار بعضی وقت  ها.... کوچولوی مامان دل من و بابایی برات هزارتا تنگه ...
11 ارديبهشت 1393

تولد من و بابایی و خاله هدی

سلام شکوفه بهاری من هر ماه که نزدیک میشم به ماه دعوتت دلم پر از تپش های عاشقانه می شود برایت و هر وقت حس می کنم یه روزی مادر می شوم اشک مهلت دیدن دنیا رو بهم نمیده و چشم  هام فقط دوست داره تو رو در آغوش بابایی در یک قاب زندگی داشته باشه و این همه ی خوشبختیــــــــــــــــه این روزها باز هم جایت کنارمون خالی بود تولد من که خیلی بهم خوش گذشت خدا رو شکر مامان زهره و بابایی محمود و خاله ها ناهار مهمونمون بودن و برای مامان جونت یه شال خوشگل هدیه آوردن و کادوی باباجون همچنان سورپرایز موند آخه می خوایم چند روز به رفتنمون بگیم که قراره زائر آقا امیرالمومنین باشیم و قدم در بین الحرمین بگذاریم شب هم با خاله الهام رفتیم بیرونا تا...
7 ارديبهشت 1393

روز تولدمه خوشگلم

سلام خوشگلکم امـــــــــــــــــروز برام یه روز خاصه آخـــــــــــــــــــــــه جشن تولدمه   خیــــــــــــــــــــلی خوشحالم مهربون خدا کنه روز خوبی برام رقم بخوره هوراااااااااااااااااااااااااااا 20 دقیقه اس که    ساله شدم  فردا هم تولد باباجونیه  بابایی هم   ساله میشه   خدا رو شاکرم که ما چقـــــــــــــدر خوشبختیم یعنــــــــــی میشه تو هم اردیبهشتی باشی  خدا کنه دوستت داریم عروسک خوشگلمون ...
4 ارديبهشت 1393
1